دُکان حُسن
فروغ از لندن فروغ از لندن


 
دردُکانِ حُسن ظالم ناز سودا میکند

آنچه را بِفروخته بر ما باز سودا میکند

ازنگاهِ گوشهٔ چشم و تغافُلهای خویش

با کِریشمه جلوه ای پُر راز سودا میکند

پاکتِ لُطف با رقیبان خنده را بَر دیگران

بهرِ ما قهر و عضب گُراز سودا میکند

من نمیدانم که اش صیاد میباشد ورا

بلبل و زاغ و کبوتر باز سودا میکند

باسیاست بازیهایِ خامِ خود شدسالها

مینوازد دُهلِ دُشمن ساز سودا میکند

تحتِ نامِ دوستی ایران وپاکستان مُدام

شیخ و زاهد میخرد غماز سودا میکند

دُشمنِ آین و فرهنگِ وطن در هر کُجا

نای و دَف را مِی رُوباید جازسودامیکند 

بر فروغِ نیمه جانِ شمعِ ما پروانه ها

بی مُحابا پَر زده  پرواز سودا میکند

      10/11/2012

  با تقدیم احترام  


         
سَرها بپایِ دار کج

کج نویس درگفته ها گردیده بیمقدارکج

کج سُخن با کجروی گردیده در گفتارکج

کج نهادِ کج مِزاج،باکج خیالی های خود

کج مَکج هر جا نویسد،در حقِ ابرار کج

کج نظر،کج باف بوده در سُخن بادیگران

کج خیال کج میرود،در گفته و پندار کج

کج ادا،کج خُلق هرجا،کج مداری میکند

کج قلم خنجر زَند،درسینه ای افگارکج

کج سرا عاطل به غُربت کج سرایددایما

درحقِ مادر وطن گردیده،چون اغیار کج

از کجی ترکِ وطن بنموده نفرینش کند

غُربتی بُگزیده وگردیده است بسیار کج

کج سوار بَرتوسن بیگانه  میبالد بسی

باسِفاهت رانَدش درجاده ای هموار کج

هر یکی گوید ملولم ،از جفا های وطن

کس نمی گوید وطن را هر دَرو دیوار کج

کج فروشی،کارو باریِ،عده ای درزندگی

می فروشد هر متاعی،در صفِ بازار کج

کج نشین را گر بِبَخشایند مقامِ اَرشدی

می شود دار و ندارو جمله ای دربار کج

آن یکی با انتحارِ خویش دارد قتلِ عام

دیگری خود را کُشد،در هرکجا مُردار کج

آرزویِ هر یکی باشد که بیند ای خدا

کج شود غدار را سر ها بپایِ دار کج

ازفروغِ ما مَپرس در غُربت و آواره گی

فِرقت میهن نموده قامتم صد بار کج

12/11/2012

با تقدیم احترام فروغ از لندن

 

 


November 12th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان